
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۳۷۸
۱
فلک برات که بر شهپر هما ننوشت
که نسخه ای ز غبار مزار ما ننوشت
۲
چه نامه ها که نوشت از غبار و داد به باد
دلی که خون شد و یک حرف آشنا ننوشت
۳
بهانه جوییت از امتحان غبار انگیخت
دلم به سوی تو مکتوب مدعا ننوشت
۴
رسید قاصد و یک عمر انتظار به جاست
جواب نامه ما را مگر به ما ننوشت
۵
وفای هرزه پشیمان برد که رشکم سوخت
چه دید آینه از روی او که وا ننوشت؟
۶
به یک کرشمه جهان را سواد خوان کردی
چها که خامه غیرت به خاک ما ننوشت
۷
اسیر آنکه فغان باغ دلگشای تو کرد
به سینه ام رقم ناله رسا ننوشت
تصاویر و صوت

نظرات