
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۳۹۴
۱
فرصت مجنون اگر دنبال محمل می گرفت
نقش پای ناقه صحرا در سلاسل می گرفت
۲
برده بی پرواییم تا صیدگاه مدعا
سعی باطل هرزه بر خود کار مشکل می گرفت
۳
رفته ام از خاطرش تقریب فریادی کجاست
کاش جای آشنایی کینه در دل می گرفت
۴
در پناه داغت از محشر چه پروا داشتم
گر غبارم بعد مردن دامن دل می گرفت
۵
در بیابان طلب آوارگی صیاد بود
شوق ما درگام اول صید منزل می گرفت
۶
تا چها شرمنده روی محبت می شدی
گر دلت آیینه ما در مقابل می گرفت
۷
گر تماشا شکوه ای می داشت از مژگان اسیر
خون ما حسرت کشان دامان قاتل می گرفت
نظرات