
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۴۰۶
۱
بیند اگر ز گرد ره او رواج صبح
خورشید تکیه گه نکند تخت عاج صبح
۲
دارد دماغی از می دوشینه روز من
رنگین طراز گوشه سرکرده تاج صبح
۳
دارم دلی زمحشر گل تر دماغ تر
یادت مفرحی است که دارد مزاج صبح
۴
گردد به نرخ باده دلها سفال چرخ
گیرد اگر ز میکده شامم خراج صبح
۵
شوخ است و مست چشمک تکلیف اسیر کو
کز یک پیاله باده نمایم علاج صبح
نظرات