اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۴۱۷

۱

رنگ شکسته از گل رویش عیان مباد

پژمردگی شکفته این گلستان مباد

۲

با صبحت یدان که مباد از برش جدا

از ناز طبع نازک او سر گران مباد

۳

پیغام خویش جز به خیالش نمی دهم

غیری بدین وسیله به او همزبان مباد

۴

جسم تو تب کشید و من از رشک سوختم

درد تو جز نصیب من خسته جان مباد

۵

غافل شدم زمانی و تب بر تو دست یافت

کز بیخبر اسیر تو نام و نشان مباد

تصاویر و صوت

نظرات