اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۴۳۳

۱

سخنها بر زبان چون رشته ها بر سوزنی پیچید

خوش آزاری کشد هوشی که در فهمیدنی پیچد

۲

دلم گر پنجه با فولاد گیرد تا بد از جوهر

ندارد دستم آن قدرت که طرف دامنی پیچد

۳

به خارم هر که آتش می زند در پرده می سوزم

مبادا دود تلخی در دماغ دشمنی پیچد

۴

نبندد خواب غفلت بال پرواز دل روشن

ندیدم ذره ای هرگز به دام روزنی پیچد

۵

به این نیرنگها صید دلم کردن به آن ماند

که طفل از ساده لوحی بلبلی در گلشنی پیچد

۶

ز بیم حرف سرد دوستان آتش مزاجان را

نفس دودی است کز باد صبا در گلخنی پیچد

۷

نفس پیچد چو دود از وصف هر مویش اسیر امشب

چه خواهم گفت اگر آن طره در پیچیدنی پیچد

تصاویر و صوت

نظرات