اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۴۳۵

۱

همای گرد مجنون تو پرواز آشیان گردد

مبادا صید دام موجه ریگ روان گردد

۲

خیال نقش پایت دام هوش گلستان گردد

هوای جلوه گاهت قبله سرو روان گردد

۳

نسیمی می وزد بر کشته شوق از مغیلانی

غبار کاروان مصر اگر یوسف نشان گردد

۴

پرش از غیرت بیشرمی نظاره می سوزد

پری دانسته از چشم نظر بازان نهان گردد

۵

بیابان جنون بتخانه چین است پنداری

غبار چشم آهو کاروان در کاروان گردد

۶

ز سیمای شکوه آرمیدن می توان دیدن

شکست دل صدای شهپر روحانیان گردد

۷

شب قدر وصالت کعبه صبح است پنداری

که برگرد حریمش در لباس حاجیان گردد

۸

همای ما اسیر از بی نیازی بال و پر دارد

کجا چشمش سفید از آرزوی استخوان گردد

تصاویر و صوت

نظرات