
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۴۴۱
۱
در آن وادی که سرعت خاک دامنگیر میگردد
جنون همچون صدا در حلقه زنجیر میگردد
۲
عداوت با دل بیکینه رنگین رفتنی دارد
ز خون واژگونبختان دم شمشیر میگردد
۳
شکست کار عاشق داغ دارد مومیایی را
غبارم صندل دردسر تعمیر میگردد
۴
خروشی از نی هر استخوانم بیتو میجوشد
که خون در حلقههای دیده زنجیر میگردد
۵
هما پروانه شمع مزارم گشته پندارد
ز تنهایی شهید بیکسی دلگیر میگردد
۶
ز شوقت گر کشد حیران نگاهی در نظرگاهی
به خون غلتد هوس گرد سر تصویر میگردد
نظرات