
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۴۴۸
۱
اگر عارض برافروزی شرر پروانه می گردد
نگاهی تا گشاید بال و پر پروانه می گردد
۲
نمی دانم چه در دل دارم امشب اینقدر دانم
که مژگان تا خورد بر یکدگر پروانه می گردد
۳
سرکوی تو سازد آشیان آخر غبار من
اگر قمری اگر بلبل اگر پروانه می گردد
۴
هوای شمع رخسار تو دارد شمع مکتوبم
کبوتر تا گشاید بال و پر پروانه می گردد
۵
چراغانی که من دارم ندارد لاله زار امشب
سرشکم می چکد از چشم تر پروانه می گردد
۶
اسیر از ناله ام دام محبت گرمیی دارد
که مرغی می شود تا جلوه گر پروانه می گردد
نظرات