اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۴۵۳

۱

چو نیرنگ محبت چشم ارباب نظر بندد

رگ مژگان گشاید سیل آتش در جگر بندد

۲

چنان از تاب رشک دوستان بر خویش می پیچم

که خون غیرتم چون رشته دست نیشتر بندد

۳

چو گل خاک شهید لعل او شادابیی دارد

غبار تربت ما راه بر آب گهر بندد

۴

(بود) شمع بساط خاطرم بازیچه طفلی

که بال بلبل و پروانه را بر یکدگر بندد

۵

گدازد جلوه گلزار بویان چون قبا پوشد

گشاید خاطر زنار مویان چون کمر بندد

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۲۹۱

نظرات