اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۴۶۱

۱

می گلگون ز مژگان سیاه یار می بارد

دل مجنون ز ابر ساغر سرشار می بارد

۲

به جوش آورده تقصیرم چنان دریای رحمت را

که جای قطره می از ابر استغفار می بارد

۳

چه درد است این چه داغ است این چه بزم این است چه باغ است این

غم از دل حسرت از نظاره گل از خار می بارد

۴

بلند اقبال میخواران بنازم ابر رحمت را

تماشا کن به بام خانه خمار می بارد

۵

نمی دانی چه می گویم نمی دانم چه می گویم

شنیدن محو شد بیتابی از گفتار می بارد

۶

دل صد لاله خون می گردد از دریوزه حسرت

شراری تا اسیر از چشم آتشبار می بارد

تصاویر و صوت

نظرات