اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۴۷۰

۱

به جایی می‌رسد شوقی که الفت راهبر دارد

پر پرواز طوطی رنگ برگ نیشکر دارد

۲

دلی از کین مردم پاک می بینی چه می دانی

که از بیجوهری این تیغ جوهر بیشتر دارد

۳

سری در جیب کش چون قطره سیر بحر هستی کن

حباب از خود نمایی سر به بالین خطر دارد

۴

به این سرعت کدامین درد دل را مختصر سازم

تپد در سینه چون دل بال مرغ نامه بر دارد

۵

ز داغ لاله کاران سبزه الماس می جوشد

بهار عافیت سرچشمه از خون جگر دارد

۶

نگه دزدینش بیند دو عالم طرفه تر این است

نظرباز وفا بیتابی بحر دگر دارد

۷

نگردد رنج پاس خاطر روشندلان ضایع

صدف در جوش طوفان تکیه بر آب گهر دارد

۸

اسیر از دشت دل مجنون دماغی می برد بویی

که از هر سایه خاری بهاری در نظر دارد

تصاویر و صوت

نظرات