
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۴۷۵
۱
گل خیال که در آب و آتشم دارد
که یاد خنده غفلت مشوشم دارد
۲
اگر غبار نگردم غبار خواهم شد
به دام شوخی جولان ابرشم دارد
۳
شهید جلوه شمشیر گشتنم بس نیست
هلاک شوخی پرواز ترکشم دارد
۴
عداوتم گل خجلت به بار می آرد
ز درد کینه دل پاک بی غشم دارد
۵
ز کینه ام دل شمشیر آرمید و هنوز
خیال ابروی او درکشاکشم دارد
نظرات