
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۴۸
۱
گل گل شکفتی از می و افروختی مرا
افروختی ز باده چها سوختی مرا
۲
نه مست و نه خمار نه هجران و نه وصال
حیرت گدازدم که چرا سوختی مرا
۳
باج ظرافت از همه گلرخان بگیر
آتش زدی چمن چمن افروختی مرا
۴
هم جبهه بهارم و هم سجده خزان
این شیوه ها برای چه آموختی مرا
۵
داد از ستم ظریفی بیداد داد داد!
آتش به دیگری زدی و سوختی مرا
۶
من سینه صاف و چرخ ستمگر کجا برم
این ناله ها که در جگر اندوختی مرا
۷
غیری نبود غیر من و تو به جان تو
در مکتبی که درس دل آموختی مرا
۸
درآتش ار گداخته گردم به یاد تو
باور مکن هنوز که واسوختی مرا
۹
از خجلت شکایت و شکرش کجا روم
پیدا نه حاصلی که تو اندوختی مرا
۱۰
آتش سلم خرند ز خاکسترم هنوز
از شوخیی که روز ازل سوختی مرا
تصاویر و صوت

نظرات