
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۴۸۱
۱
نزاکت اینقدر نی برگ گل نی یاسمن دارد
به هر عضو تو خوبی یوسفی در پیرهن دارد
۲
ز تاراج غمش راهی به دلها کرده ام پیدا
نگاهش سرگران از هر که گردد رو به من دارد؟
۳
چمن پیرا به رنگی امتحانم می کند هر دم
بهار تازه ای در سایه هر نسترن دارد
۴
به بزمش بلبل و پروانه بسیارند می دانم
زبان آتشین دارم که تاب یک سخن دارد
۵
گهی از نکهت گل گه به بوی پیرهن شادم
دلم را مهربانی های غربت در وطن دارد
۶
گل نظم اسیر از آفت پژمردن آزاد است
که رنگ و بوی فیض از تربت پاک حسن دارد
نظرات