اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۴۸۶

۱

به از درد او جان پناهی ندارد

ز تن منت برگ کاهی ندارد

۲

هنر نیست در خون نشاندن دلی را

که سامان شبگیر آهی ندارد

۳

نبینی به عمر ابد وادیی را

که تا خضر هم خضر راهی ندارد

۴

به بزمی که رشکم کند پاسبانی

دلم از تو چشم نگاهی ندارد

۵

نخواهد کسی از تو خون اسیری

که جز بیزبانی گواهی ندارد

تصاویر و صوت

نظرات