
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۴۹۱
۱
دل زخم که جان داغ که گل خار که دارد
حیرت به کف آیینه دیدار که دارد
۲
از ذره گریبان هوا دامن باغ است
گردم نظر از جلوه رفتار که دارد
۳
دامان شفق چاک گریبان تماشا
صبح آینه از شبنم گلزار که دارد
۴
خاکستر ما پیرهن رنگ بهارست
یوسف خبر از گرمی بازار که دارد
۵
از گرد عدم دامن پرواز گرفتم
آزادی جاوید گرفتار که دارد
۶
دام و قفس از ناله ما گوش گرفتند
شوق اینهمه با طاقت بسیار که داد
۷
در آتشم از غیرت خورشید قیامت
هم چشمی خار سر دیوار که دارد
۸
در مذهب الفت سخن حوصله کفر دارد
طاقت خبر از شوخی آزار که دارد
تصاویر و صوت

نظرات