
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۴۹۳
۱
محبت در غم بیدردی آزادم نگه دارد
جنون در ماتم آسودگی شادم نگه دارد
۲
صفیری گر کشد مرغ قفس را ذوق پرواز است
خموشی در گرفتاری ز فریادم نگه دارد
۳
به دل از ترکتاز عشق بیباکی غمی دارم
خدا از چشم زخم خاطر شادم نگه دارد
۴
سواد اعظم ویرانیم نامم غم آباد است
نبینم روی معموری غم آبادم نگه دارد
۵
حباب بحر آتش با لب فرسوده ای دارم
نبینم آفتی گر عشق بنیادم نگه دارد
۶
مرداش گر ز خون صید دیگر زیب فتراک است
بگو تا کشته در فتراک بیدادم نگه دارد
۷
من آن صیدم که با دام تغافل کرده ام الفت
خدا از مهربانیهای صیادم نگه دارد
نظرات