
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۱۱
۱
مگو کشتن بلایی بر سر منصور میآرد
شراب نیستی جان در تن مخمور میآرد
۲
چه شد خوارم جنونم آنقدرها دوست میدارد
که زنجیر مرا از تار زلف حور میآرد
۳
نمیدانم دل دیوانه در بزم که ره دارد
به سویم هر نفس گلدستههای نور میآرد
۴
تجلی نامه موسی اگر از طور میآید
محبت هم پیام ما ز راه دور میآرد
۵
نمیدانم خراب کیست کز یک قطرهٔ باران
کمان موج بر بازوی دریا زور میآرد
۶
به گلزارم کشد شوق تو پندارد دلی دارم
نسیمی غنچهٔ مغز مرا در شور میآرد
۷
قناعت خاک را هم گنج گوهر میتواند کرد
کلید ملک جم از نقش پای مور میآرد
۸
اسیر بیسرانجام تو عالی همتی دارد
برای ما شراب از کاسه فغفور میآرد
تصاویر و صوت

نظرات