اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۵۲۱

۱

بسکه دارم به دل محبت درد

درد جویم ز یار و طاقت درد

۲

شاد از آنم که آشنا شده است

با لب زخم من شکایت درد

۳

می ربایند مو به مو از هم

عضو عضو مرا ز لذت درد

۴

ما کجا تلخی دوا ز کجا

می گریزیم در حمایت درد

۵

ناله می روید از نی تیرش

در دل ما به ذوق عشرت درد

۶

استخوانم به خویش می بالد

هر نفس زیر بار منت درد

۷

بند بندم طلسم شور نی است

تا نمکسود شد ز لذت درد

۸

زده عشقت صلای مهمانی

داغ ما را به خوان قسمت درد

۹

می کنم جان فدای گرمی عشق

دل اسیر وفای راحت درد

تصاویر و صوت

نظرات