
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۲۸
۱
کسی که در دل خود از نیاز میگذرد
ز خاطر که به عمر دراز میگذرد
۲
هلاک توبه پشیمان دلی که هر ساعت
گذشته از سر بیداد و باز میگذرد
۳
اجل که جوهر شمشیر ناز میداند
چرا به خاک شهیدان به ناز میگذرد
۴
نگه ز کعبه و بتخانه باج میگیرد
به این غرور چه الفتنواز میگذرد
۵
یگانه گوهر دریای خاک خواهد شد
دلی که از سر افشای راز میگذرد
۶
غبار هستی محمود میرود بر باد
اگر نسیم به زلف ایاز میگذرد
۷
بهار گریه الفت طراز میآید
خزان ناله وحشت گداز میگذرد
۸
ادب ز آینه هستیم غبار انگیخت
ز خاطر که به این ترکتاز میگذرد
۹
اسیر صلح نخواهد که جنگجو باشی
دگر به عمر تغافلنواز میگذرد؟
نظرات