
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۳۳
۱
وفا با خاکساری می توان کرد
خزانی را بهاری می توان کرد
۲
چنین بیگانه مگذر از دل ما
در این صحرا شکاری می توان کرد
۳
صبا خاکستر داغم نگه دار
نثار لاله زاری می توان کرد
۴
تو گر ساقی شوی مانند خورشید
به یک ساغر مداری می توان کرد
۵
در دولتسرای خاکساری است
که کسب اعتباری می توان کرد
۶
غبارم در طلسم انتظار است
به خاک من گذاری می توان کرد
۷
اسیر از یاد چشم مست ساقی
مداوای خماری می توان کرد
تصاویر و صوت

نظرات