
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۴
۱
اضطراب دل به من گفت آمدنهای تو را
بیخودی هم کرد سرگوشی سخنهای تو را
۲
شرم خوب است اینقدر نیرنگ اما خوب نیست
چون کنم نظاره در یک آن چمنهای تو را
۳
گلشن بخشش جدا وحشتگه پرسش کجا
محشر دیگر بود رنگین کفنهای تو را
۴
گر توانم کرد شرح ناز و تفسیر نیاز
کی توانم گفت رام دل شدنهای تو را
۵
شعله گر صد رنگ افروزد همان افسرده است
وقت مستی دیدهام افروختنهای تو را
۶
از تماشا دیده نرگس چراغان میشود
گر ببیند شوخی چشمک زدنهای تو را
نظرات