اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۵۵

۱

نگه دزد فریبد رم آن بدخو را

مژه برهم نزنم تا نکنم صید او را

۲

چه غباری که پری دیده آشوبی نیست

تا نظر کرده ای از گردش چشم آهو را

۳

گشت عمری که نظرکرده خورشید دل است

می دمد صبح به هر جا که نهم پهلو را

۴

دشت را ناله ناقوس دلم بتکده ساخت

چون نگاه تو فرنگی نکشد آهو را

۵

در نظر سیر تماشای ضیایی دارم

صیقل از گریه دهم آینه زانو را

۶

هرزه خندی نشود گوشزد غنچه اسیر

باغبان در کند از باغ گل خودرو را

تصاویر و صوت

نظرات