اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۵۵۰

۱

شوق ره گم کرده‌ای از وادیِ دل می‌رسد

گرچه پُر آواره است آخر به منزل می‌رسد

۲

کشتی موجم ز دریا بسته‌ام بار سرشک

گر بود همراهی طوفان به ساحل می‌رسد

۳

پیرو دل گشته‌ام جایی که مقصد گمره است

می‌رود از راه صد جا تا به منزل می‌رسد

۴

گرم می‌جوشد به من خون شهیدی هر طرف

مژده بی‌رحمیم از کوی قاتل می‌رسد

۵

دیده گلزار تماشا سینه لبریز وفا

کی به ناز آن دلبر شیرین‌شمایل می‌رسد

تصاویر و صوت

نظرات