
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۶۱
۱
بسکه دامان حجاب از الفت من می کشد
گر شود گلشن ز خونم رنگ دامن می کشد
۲
نا امیدی حاصل کشت امید ما بس است
زود کار دانه عاشق به خرمن می کشد
۳
زشت را خجلت گذاری بهتر از آیینه نیست
سینه صافی انتقام ما ز دشمن می کشد
۴
پاس رازت لازم است از بزم بیرون می روم
مستم و پایان خاموشی به گفتن می کشد
۵
گرچه از رازش دل یک قطره بی آشوب نیست
محرم او همچو موج از خویش دامن می کشد
۶
خوی حسن از عشق می داند گناه خود اسیر
انتقام فتنه بیباکی از من می کشد
تصاویر و صوت

نظرات