
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۶۷
۱
می کنم پرواز ذوق جانفشانی را چه شد
در جوانی حال ایام جوانی را چه شد
۲
من نمی نالم ز شرم اما کرم را سجده ای
رحم استغنا و عجز ناتوانی را چه شد
۳
باده می نوشیم اما نشئه ای در کار نیست
شادمانی هست درد شادمانی را چه شد
۴
مو به موی عالمی از وحشتم در آتش است
دوست معذور است و دشمن مهربانی را چه شد
۵
یک سخن با محرم و بیگانه می گویم اسیر
مهربانی از شما نامهربانی را چه شد
نظرات