اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۵۷

۱

رخصت کشتنم بده نرگس کم نگاه را

یا مکن آشنای دل گرمی گاه گاه را

۲

می کنم اضطراب را پیش تو پاسبان دل

تا نبرد ز دیده ام چاشنی نگاه را

۳

شب که خیال چشم او خواب رباید از نظر

سرمه کشم ز دود دل چشم سفید ماه را

۴

زهر شکایتم به دل شکر شکر می شود

چون به لب آشنا کند خنده عذرخواه را

۵

دشمن خویش را کسی راه به خانه چون دهد

کی کنم آشنای دل طاقت عمر کاه را

۶

هرکه زپاکی نفس همچو اسیر دم زند

آینه اثرکند گریه صبحگاه را

تصاویر و صوت

نظرات