اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۵۷۳

۱

دل آتش‌پرستم شعله از اخگر نمی‌داند

شعورم گر شود ساقی می از ساغر نمی‌داند

۲

جنون هم پیش خود در مکتب غفلت فلاطون است

کدام آشفته او یک کتاب از بر نمی‌داند

۳

دو عالم سرنوشت از نقش پایی می‌توان خواندن

در این ره گر همه خضر است پا از سر نمی‌داند

۴

گر افتاده است کاری با شکفتن غنچه بسیار است

دل ما جز شکستن پیشه دیگر نمی‌داند

۵

سفرها کرده‌ام با بلبل و پروانه می‌دانم

که پرواز رسایی شوق بال و پر نمی‌داند

۶

دلم دانسته گویا مدعای لعل خاموشش

که با این بی‌زبانی از کسی کمتر نمی‌داند

۷

اسیر از سوز دل جستم نشان گرمی خویش

سراغ شعله را کس همچو خاکستر نمی‌داند

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۳۴۵

نظرات