
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۸۵
۱
تا دل مست تو را داغ وفا بخشیدند
جرم صد میکده از نیم دعا بخشیدند
۲
بیکسی قرعه اقبال سلیمانی زد
جای خاتم دل شوریده به ما بخشیدند
۳
بر سر شمع زند دسته گف فیض سحر
تا به پروانه ما بال هما بخشیدند
۴
هستی و نیستی اقلیم تبهکاری بود
جرم ما را زکجا تا به کجا بخشیدند
۵
دوستان سینه صاف آینه توفیق است
جرم ناکرده ما را به وفا بخشیدند
۶
شعله خوی تو هر لحظه به رنگی می سوخت
پر طاوس به خاکستر ما بخشیدند
۷
مشت خاکستر ما سرمه دل ساز اسیر
روشنایی است که در راه خدا بخشیدند
نظرات