
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۸۹
۱
عشق اول بر دل غم پرور آتش می زند
شعله چون بیدار شد در بستر آتش می زند
۲
در قفس کرده است پرواز هوس پروانه را
تا شود آزاد بر بال و پر آتش می زند
۳
گه ز قرب وصل می سوزم گهی ازتاب هجر
هر نفس عشقم به رنگ دیگر آتش می زند
۴
پیش گرمیهای آه ما چراغ مرده ای است
برق بیحاصل که بر خشک و تر آتش می زند
۵
چون نسوزد از خیالش دل شب هجران اسیر
عکس او آیینه را بر اختر آتش می زند
تصاویر و صوت

نظرات