
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۰۰
۱
رشک حسنت خار در پیراهن گل میکند
طرهات آشفتگی را دام سنبل میکند
۲
میکنی مستانه سیر باغ و میسوزم ز رشک
سایه هر برگ را شوق بلبل میکند
۳
بس که از چشم سیاهش دیدهام بیگانگی
میکند گر لطف پندارم تغافل میکند
۴
شعله بر خاشاک چون افتد شود خود بیقرار
عشق بیتاب است اگر عاشق تحمل میکند
۵
طفل مکتبخانه ناز است چشم او اسیر
خامه مژگان به کف مشق تغافل میکند
نظرات