
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۰۳
۱
در غمش تا سوختم بخت شرارم شد بلند
خاک راهش تا شدم نام غبارم شد بلند
۲
می رساند باده رنگین گل مستان به گل
وقت ساقی خوش کز او نام بهارم شد بلند
۳
رفتم از بیهوده گردی تا به مقصد بی دلیل
آنقدر بیکار گردیدم که کارم شد بلند
۴
شعله از خجلت ره سرچشمه اخگر گرفت
هر کجا تیغ زبان آبدارم شد بلند
نظرات