
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۰۵
۱
یک سرنوشت طالع ما بی خطر نبود
ما را سری نبود اگر درد سر نبود
۲
بیگانه رسوم دو عالم بر آمدیم
ما را بجز خیال تو کار دگر نبود
۳
لب خواستم به شکوه گشایم گذشت عمر
در عهد جور او سخن مختصر نبود
۴
روزی که ما ز شعله خوی تو سوختیم
پروانه سپهر و چراغ سحر نبود
۵
آورده ام خبر ز دیاری که از جنون
کس را دل پیام و دماغ خبر نبود
۶
پیغامم از نرفتن قاصد به او رسید
غمنامه ام شکنجه کش نامه بر نبود
۷
سنجیده بارها دلم آرام و اضطراب
حب وطن به شوخی ذوق سفر نبود
۸
صیدم رهین منت دام و قفس نشد
پرواز شوق در گرو بال و پر نبود
۹
داغم که بر نیاید از آن کینه جو اسیر
امید ما که از نگهی بیشتر نبود
تصاویر و صوت

نظرات