
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۰۷
۱
چون دل ما گر دل یک قطره باران تنگ بود
دستگاه گریه بر ابر بهاران تنگ بود
۲
تیغ مژگان تو می زد گر صلای قتل عام
فرصت بسمل شدن بر جانسپاران تنگ بود
۳
نا امیدی بین که بر مجنون عالمگرد ما
کوه و صحرا چون دل امیدواران تنگ بود
۴
رخصت صد خانقاهم بود از هر پیر عشق
کار بر من چون دل پرهیزگاران تنگ بود
۵
شوق تنهایی به زنجیر خیالم می کشد
ورنه بر من زندگی بی دوستاران تنگ بود
۶
توبه را تکلیف ساقی کرد لبریز شکست
ساغر ما بی نصیب و ظرف یاران تنگ بود
۷
هرکجا چیدم بساط نقد نظمی چون اسیر
وقف دزدی شد که دست طبع یاران تنگ بود
تصاویر و صوت

نظرات