
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۰۹
۱
گر دو روزی کامجو در عشق بی آرام بود
همچو داغ لاله در آتش نشینی خام بود
۲
سخت ممنونم ز رسوایی که روز خوش ندید
تا دل دیوانه در زنجیر ننگ و نام بود
۳
آگه از حال دلم بی منت پیغام شد
بی زبانیها میان ما و او پیغام بود
۴
هر کجا رفتم دل بیمار من صحت نیافت
سازگار آب وهوای شهر بند دام بود
۵
هر کجا تنها دچارم شد ز شرم او اسیر
دیده خصم دیدن و دل دشمن آرام بود
نظرات