
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۱۸
۱
گر آفتاب مهر تو از سینه می رود
آب صفا ز چشمه آیینه می رود
۲
گر خاک روزگار به باد فنا رود
باور مکن که از دل او کینه می رود
۳
دارد سری به زهد چه شد مست مشربم
گاهی به سیر مسجد آدینه می رود
۴
مطرب ترانه ای به اصولش نواخت آن
صوفی به زیر خرقه پشمینه می رود
۵
بد خواه را به دشمنی خویش واگذار
گردش به باد کینه دیرینه می رود
۶
در ملک تن دل است که منظور محنت است
اول نگاه درد به گنجینه می رود
تصاویر و صوت

نظرات