
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۳۴
۱
یاد چشمت چو به سیر دل ما می آید
نفس از سینه به لب مست حیا می آید
۲
مومیایی است بهار آفت بیدردان را
عضو در رفته زنجیر به جا می آید
۳
تا کجا گم شده در دشت بلا مجنونی
پی زنجیر به ویرانه ما می آید
۴
داغی از نسبت همدردی زاهد دارم
از گل توبه من بوی ریا می آید
۵
بخت برگشته ام اقبال رسایی دارد
ناوک او به دلم رو به قفا می آید
۶
هوس باده رگ و ریشه دواند در دل
شیشه ام گر شکند دل به صدا می آید
۷
نا امیدی اگرت خارکشد از دل اسیر
بوی تأثیر اجابت ز دعا می آید
تصاویر و صوت

نظرات