اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۶۴۲

۱

بوالهوس لاف محبت زد و آزار کشید

کور دل صورت آیینه به دیوار کشید

۲

شور دیوانگیم درس محبت آموخت

کارم از خدمت زنجیر به زنار کشید

۳

قطره خون شد و در دیده حیرت جا کرد

هر گلابی که دلم زان گل رخسار کشید

۴

خواب شیرین اجل هم نکند مخمورش

از لبت هر که می تلخ به گفتار کشید

۵

دل چو در سینه تپد آفت راز است اسیر

لب خاموشی تو بدنامی گفتار کشید

تصاویر و صوت

نظرات