
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۷۰
۱
آشوب در قلمرو ترکش ندید تیر
مژگان پر فریب کسی آفرید تیر
۲
خوش کرده اند طاعت حکمش ستمگران
هر چند او کشید کمان قد کشید تیر
۳
مکتوب راز سینه عاشق بجا رساند
آخر ز دولت تو به جایی رسید تیر
۴
هر جا کمان گوشه ابرو بلند شد
رفتم به پای دیده به جایی رسید تیر
۵
چندان فسون دمید کمانت که بیخبر
تعلیم راستی ز دل ما شنید تیر
۶
غافل خدا نکرده مبادا خطا شود
دل می تپد به سینه ما چون تپید تیر
۷
در سینه دید معنی و آنجا وطن گرفت
چون صید وحشی از دل تنگم رمید تیر
۸
تا او کمان کشید دل آهی کشیده بود
شکر خدا که هیچ خطایی ندید تیر
۹
خواهم گرفت اسیر ز دست فلک کمان
تا افکنم به گور یزید پلید تیر
نظرات