اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۶۷۱

۱

به نام گریه من فال می‌زند زنجیر

صلای شوخی اطفال می‌زند زنجیر

۲

هوای گرم جنون خون به جوش می‌آرد

ز ناله‌ام رگ قیفال می‌زند زنجیر

۳

ز برق‌تازی دیوانگی غبار شدم

هنوز بر اثرم بال می‌زند زنجیر

۴

غرور حسن جنون از کسی نمی‌آید

قلم به حرف خط و خال می‌زند زنجیر

۵

جنون ز راز دلم اینقدر خبردار است

که دم ز نامه اعمال می‌زند زنجیر

۶

ز نسبتی که به آن طره می‌رساند اسیر

چه لاف‌ها که ز اقبال می‌زند زنجیر

تصاویر و صوت

نظرات