
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۷۳
۱
بحر وجود محشر موج و حباب گیر
قطع نظر ز دل کن و عالم خراب گیر
۲
از تشنگی گداخته دلها نظاره کن
عطر گلاب چاره ز موج سراب گیر
۳
از ضعف دل بمیر و مکش منت کسی
از دود آه قوت بوی گلاب گیر
۴
رنگ شکست دل ز رخت می شود عیان
مگشا لب شکایت و جام شراب گیر
۵
یا جمع و خرج دفتر عالم در آب ریز
یا هر نفس که می کشی از دل حساب گیر
۶
صید دل رمیده به افسون نمی شود
فتراک برق ساز(و) کمند از شهاب گیر
۷
کس از شکست خویش ز دام فنا نجست
خود را مگیر ذره فزون ز آفتاب گیر
۸
گر صدق نیت از نفست جوش می زند
از دل کن استخاره و بر کف کتاب گیر
۹
همچون اسیر خنده زنی تا به مهر و ماه
ساغر ز نقش پای سگ بوتراب گیر
نظرات