
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۸۷
۱
شکار آینه گردیده آه می رسدش
پری کشیده به دام نگاه می رسدش
۲
چه طعنه ها که به خورشید می تواند زد
شکسته از مژه طرف کلاه می رسدش
۳
سپند طاقت سیماب دستگاه مرا
چهار چشم تغافل پناه می رسدش
۴
شکسته آینه زنگ بسته ای دارم
که دعوی نسب مهر و ماه می رسدش
۵
نظاره در چمن آرزو چه کم دارد
چو گل شکستن طرف کلاه می رسدش
۶
گداختیم و مروت خجل نمی گردد
ز دعوی که قسم بر گواه می رسدش
نظرات