اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۷۰۱

۱

گر از تو بشنویم جواب سلام خویش

بالای آفتاب نویسیم نام خویش

۲

یک ره نظر به حال دل ما نمی کنی

افتاده است مرغ نگاهت به دام خویش

۳

تا چند چون صبا ز خود افسردگی کشم

جوشی چو غنچه می زنم آخر به کام خویش

۴

عمری گذشت و قرب نگاهی نیافتم

آن طالعم کجاست که خوانی غلام خویش

۵

خواهم اسیر اینقدر از بخت همرهی

کز همزبان یار کشم انتقام خویش

تصاویر و صوت

نظرات