
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۰۴
۱
بهارم گلستان در گلستان ضعف
غبارم کاروان در کاروان ضعف
۲
نمی آید ز شرمم در گمان دل
نمی آید ز ضعفم بر زبان ضعف
۳
خریدار تن من بینوا درد
پرستار دل من ناتوان ضعف
۴
توان دید از اشارتهای پنهان
که گردیده است مغز استخوان ضعف
۵
سر و کارم به طوفان اوفتاده است
دل من کشتی است و بادبان ضعف
۶
نفس نا گشته از خاکم غباری
تتق بست از زمین تا آسمان ضعف
۷
غرض گر چشم بیمار تو باشد
بماند جاودان تا جاودان ضعف
۸
قوی تر زور ابروی کماندار
خدنگی می گشاید بر نشان ضعف
تصاویر و صوت

نظرات