
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۱۰
۱
بیا ای هجر و وصلت مایه شیب و شباب دل
مهیا کرده ام بهرت شراب جان کباب دل
۲
به نوعی سخت جانم کرده بیدادش که هر ساعت
صدای تیشه می آید به گوش از اضطراب دل
۳
چه خونها خورده از اشکم چه جانها داده از آهم
نمی دانم چه خواهم گفت در محشر جواب دل
۴
شد از زلف تو حیرت سرمه چشم پریشانی
که خواهد کرد آیا بعد از این تعبیر خواب دل
۵
چه گل گل می شکفتی از می حیرت به این شوخی
پریشان مصرعی گر می شنیدی از کتاب دل
۶
مبین مژگان غمازش مبین چشم فسونبازش
همین است انتخاب دل همین است انتخاب دل
۷
شب و روز از خم زلفی گرفتاری گرفتاری
سؤال او سؤال من جواب او جواب دل
۸
اسیر از چشم مستی ترک سودای دو عالم کرد
به این سودا کسی تا کی نگردد بر جناب دل
تصاویر و صوت

نظرات