
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۱۱
۱
شدی مست و زد چاک جیب قبا گل
شکفتی تو با خنده شد آشنا گل
۲
گرفتار خویت پرستار بویت
به میخانه ها می به گلزارها گل
۳
بهار دگر دارد از رنگ و بویت
تو را زیر لب چون نگوید دعا گل
۴
مگر دست او در حنا دید روزی
که نگذارد از دست یکدم حنا گل
۵
اسیر از گل عیش گل گل شکفتی
گل صبح و جام طرب گل هوا گل
نظرات