
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۲۳
۱
فانوس شمع خلوت دیدار گشته ام
آیینه خانه دل بیدار گشته ام
۲
از فیض باده باطن من صاف گشته است
شبها ز راز صبح خبردار گشته ام
۳
شمع زبان ز پرتو دل در گرفته است
خجلت گداز خلوت اظهار گشته ام
۴
ساقی پیاله ای که تماشای بیخودی است
مانند شعله حوصله گلزار گشته ام
نظرات