
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۲۴
۱
در دل از مستی فغان گم کرده ام
بلبلی در آشیان گم کرده ام
۲
در سرکویش دل سرگشته را
از برای امتحان گم کرده ام
۳
گلستان را هم نمی دانم کجاست
من نه تنها آشیان گم کرده ام
۴
پایمال جلوه ای گردیده ام
دست و دل را در میان گم کرده ام
۵
بهر پاس راز پنهانی اسیر
رفته ام نام و نشان گم کرده ام
نظرات