
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۲۹
۱
ز یادش بس که هشیارم به خون خویشتن مستم
نمیدانم کجا می میخورد دیگر که من مستم
۲
وجودم را عدم پیمانه تکلیف میبخشد
اگر در پیرهن مخمور باشم در کفن مستم
۳
مده پیمانه با پیمانه محشر چه خواهی کرد
تغافلپیشه وقتی میشوی آگه که من مستم
۴
به یاد جلوهای از شوق رویی باغها دارم
به پای سرو در رقصم به بوی یاسمن مستم
۵
سر هر مو چراغان خیالم تردماغی بین
نیم پروانه اما از شراب سوختن مستم
۶
گلستان کردهام جان را چراغان کردهام دل را
نگنجد بلبل و پروانه در جایی که من مستم
۷
ره سودای زلفش منزل آسودگی دارد
به بوی نافه سر کردم سراغی در ختن مستم
تصاویر و صوت

نظرات