
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۳۱
۱
ز شور عشق هرگز تلخ از شیرین ندانستم
دل آسوده را از خاطر غمگین ندانستم
۲
دمی با خواب راحت دیده من آشنا گردید
که چون جوهر به غیر تیغ او بالین ندانستم
۳
مرا آیینه دل خضر راه سینه صافی شد
که هرگز در محبت جبهه پر چین ندانستم
۴
نکردم فرق زخم تیغ و مرهم در گرفتاری
ز فیض ساده لوحی مهر را از کین ندانستم
تصاویر و صوت

نظرات